کد مطلب:129675 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

شهادت علی اکبر
نخستین كسی از هاشمیان [1] كه در حضور امام (ع) گام به میدان شهادت نهاد، فرزندش علی اكبر (ع) بود. [2] توصیف مقام والا و منزلت بلند آن حضرت برای هیچ كس امكان ندارد؛


مگر آنكه از توصیف كاملی كه پدرش، حسین (ع)، ارائه داده است كمك بگیرد، آنجا كه فرمود: «جوانی كه آفرینش، اخلاق و منطق او از همه كس به رسول خدا (ص) شبیه تر بود».


عمر شریف آن حضرت را در روز شهادتش بین 18 [3] تا 27 [4] سال نوشته اند. خوارزمی در وصف میدان رفتن علی اكبر می نویسد: «سپس علی بن الحسین (ع) كه مادرش لیلی دختر ابی مره عروة بن مسعود ثقفی بود، [5] به میدان رفت. او در آن روز هجده سال


داشت. امام (ع) با دیدن او سر را به آسمان بلند كرد و فرمود: «پروردگارا، بر این مردم گواه باش، جوانی در برابرشان قرار گرفت كه خلق و خوی و گفتارش از همه ی مردم به رسول خدا (ص) شبیه تر است. ما هرگاه كه مشتاق دیدار روی پیامبر بودیم. به او نگاه می كردیم. بار خدایا، بركتهای زمین را از آنان بازدار و اگر بازداشتی و آنان را پراكنده و پاره پاره ساز و در راههای پراكنده قرار ده و والیان را هرگز از آنان خوشنود مگردان؛ چرا كه اینان ما را دعوت كردند كه یاری دهند، ولی پس از آن با ما سر دشمنی برداشتند و با ما می جنگند و ما را می كشند! آنگاه امام حسین (ع) خطاب به عمر سعد فریاد برآورد: تو را چه شده است! خداوند نسل تو را قطع كند و كارت را شوم گرداند و كسی را بر تو چیره سازد كه تو را در بستر سر ببرد، همان طور كه تو خانواده ی مرا نابود ساختی و خویشاوندی با رسول خدا (ص) مراعات نكردی. آن گاه با صدای بلند این آیه را قرائت فرمود: «خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برگزید؛ نسلی كه از یكدیگرند و خداوند شنوا و دانا است.»

پس از آن علی بن الحسین حمله كرد و این رجز را می خواند:

من علی بن حسین بن علی هستم، به كعبه سوگند كه ما به پیامبر نزدیك تریم، به خدا سوگند كه زاده ی فرومایه بر ما حكومت نخواهد كرد و من آن قدر با نیزه به شما می زنم كه خم گردد،

چنان با شمشیر شما را می زنم كه خم گردد، ضربت جوانی هاشمی و علوی.

او آن قدر جنگید و از سپاه كوفیان كشت كه به تنگ آمدند، تا آنجا كه نقل شده است: با حال تشنگی 120 تن از سپاه دشمن را كشت! سپس نزد پدر بازگشت و گفت: پدر جان!


تشنگی مرا كشت! و سنگینی آهن مرا به ستوه آورد! آیا جرعه ای آب یافت می شود تا با آن بر ضد دشمن نیرو بگیرم؟!

حسین (ع) گریست و فرمود: فرزندم بر محمد و علی و بر پدرت گران می آید كه تو آنان را بخوانی و نتوانند به تو پاسخ گویند و از آنان یاری بجویی و نتوانند یاری ات دهند، پسرم زبانت را بیاور. سپس زبانش را در دهان گرفت و مكید! و آنگاه انگشتری خویش را به او داد و فرمود: این انگشتری را بگیر و در دهان بگذار و به جنگ دشمن بازگرد؛ كه من امیدوارم هنوز شب نشده از دست جدت با جامی لبریز سیراب گردی چنان كه پس از آن هرگز تشنه نشوی!

علی اكبر بار دیگر به میدان بازگشت و حمله كرد و این رجز را می خواند:

پس از آشكار شدن حقایق نبرد، جوهر مردان نیز آشكار می گردد.

به خدای با عزت سوگند كه دست از شما نخواهیم كشید، تا آن كه شمشیرها در نیام شود.

سپس آن قدر جنگید كه دویست تن از سپاه دشمن را از پای درآورد. ناگهان منقذ بن مره ی عبدی [6] با شمشیر بر فرق آن حضرت زد كه بر اثر آن از حال رفت [7] و پس از او، دیگر


مردم وی را زیر ضربات شمشیر گرفتند. علی اكبر دست به گردن اسب انداخت و حیوان او را در میان لشكر دشمن برد؛ كه بدن مباركش را با شمشیرهایشان پاره پاره كردند. چون روح مباركش در آستانه ی پرواز به ملكوت اعلی قرار گرفت، فریاد برآورد: پدر جان! اینك جدم رسول خدا (ص) مرا با جام لبریزش چنان سیراب كرد كه پس از آن هرگز تشنه نخواهم شد و به تو می گوید: بشتاب كه در اینجا جامی ذخیره داری!

حسین (ع) فریاد برآورد: پسرم خداوند مردمی را كه تو را كشتند بكشد. چه قدر اینان نسبت به خداوند و شكستن حرمت رسول خدا (ص) جرأت یافته اند، پس از تو خاك بر سر دنیا باد!

حمید بن مسلم گوید: گویی هم اینك بود كه دیدم زنی مانند خورشید تابان آه و واویلا كنان فریاد برآورد: ای وای عزیز دلم، ای وای میوه دلم و نور چشمم! پرسیدم این زن كیست؟ گفتند: زینب، دختر علی (ع) است. [8] سپس آمد و خود را بر بدن علی اكبر انداخت. سپس حسین آمد و دستش را گرفت و به خیمه گاه بازگرداند و خود به همراه جوانانش آمد و


گفت: برادرتان را بردارید. پس او را از میدان نبرد بردند و درون خیمه ای كه در مقابلش می جنگیدند، قرار دادند. [9] .

آقای مقرم در كتاب المقتل [10] می نویسد: «امام حسین (ع) آمد و خود را بر روی علی انداخت و صورت به صورتش گذاشت [11] و فرمود: پس از تو خاك بر سر دنیا! چقدر اینان بر خداوند رحمان و شكستن حرمت رسول خدا جسور شده اند؟ [12] برای جد و پدرت گران است كه تو آنان را بخوانی و اجابتت نكنند و از آنان یاری بخواهی و یاریت ندهند!

آنگاه كفی از خون مباركش را گرفت و به سوی آسمان پاشید؛ كه قطره ای از آن بر زمین نیفتاد. در زیارت آن حضرت در این باره آمده است:

پدر و مادرم به فدایت كه بی هیچ جرمی تو را سر بریدند و كشتند. پدر و مادرم به فدایت كه خونت به سوی حبیب خدا بالا رفت. پدر و مادرم به فدایت آن هنگامی كه


پدرت بر سر بالینت آمد و با قلب سوزان بر تو می گریست؛ و خونت را به سوی آسمان ریخت و قطره ای از آن به زمین بازنگشت و آب دیدگان پدرت همچنان در عزایت سرازیر بود.» [13] .

علی اكبر در زیارت ناحیه مقدسه سلامی دارد كه نشان منزلت والای ایشان است. در آنجا می خوانیم: «درود بر تو ای نخستین شهید از نسل بهترین كسی كه از فرزندان ابراهیم خلیل پا به عرصه دنیا نهاده است. درود خدا بر تو و بر پدرت، آن هنگامی كه درباره ات فرمود: پسرم، خداوند بكشد مردمی را كه تو را كشتند. چه قدر اینان نسبت به خداوند رحمان و شكستن حرمت رسول خدا (ص) جسور شده اند! پس از تو خاك بر سر دنیا باد! درود بر تو در آن هنگامی كه در برابر كافران قد علم كردی و فرمودی:

من علی بن حسین بن علی هستم، به خدای كعبه سوگند كه ما به پیامبر خدا (ص) نزدیك تریم.

شما را آن قدر با نیزه می زنم كه خم گردد و در حمایت از پدرم شما را از دم شمشیر می گذرانم،

با ضربت جوانی هاشمی و عربی، به خدا سوگند كه فرومایه بر ما حكم نخواهد راند.

تا آن كه جان سپردی و پروردگارت را دیدار كردی. شهادت می دهم كه تو به خدا و پیامبرش نزدیك تری. گواهی می دهم كه تو فرزند رسول خدا و حجت و امین او و پسر حجت و امین او هستی. خداوند بر كشنده ی تو مرة بن منقذ بن نعمان عبدی حكم كند. خداوند او و هر كس را كه در قتل تو شركت جست و بر ضد تو آنان را پشتیبانی كرد لعنت و خوار كند. خداوند آنان را در جهنم جای دهد و آن چه بد جایی است؛ و ما را از كسانی كه با تو دیدار می كنند و با جد و پدرت و عمویت و برادرت و مادر مظلومه ات همراهند قرار دهد. من از دشمنان بی دین تو بیزاری می جویم. «و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته.» [14] .



[1] در اين باره سه قول است:

الف - عباس بن علي بن ابي طالب. اين اعتقاد شعبي است. (ر.ك: تذكرة الخواص، ص 230).

ب - عبدالله بن مسلم بن عقيل (ع). اين اعتقاد سروي در المناقب (ج 4، ص 105) و صدوق در امالي، ص 226، و ابن فتال در روضة الواعظين، ص 118 و حائري در تسلية المجالس، ج 2، ص 302 مي باشد.

ج - علي اكبر (ع). شمار بسياري از مورخان بر همين اعتقادند. مانند ابن اثير در الكامل، ج 3، ص 293؛ مفيد در الارشاد، ج 2، ص 106، بلاذري در انساب الاشراف، ج 3، ص 406؛ أبي الفرج، در مقاتل الطالبيين، ص 86؛ أندلسي در جمهرة انساب العرب، ص 267؛ سيد در اللهوف، ص 166؛ طبرسي در اعلام الوري، ج 2، ص 462؛ دينوري در الأخبار الطوال، ص 256؛ ابن نما در مثير الاحزان، ص 68 و ده ها مورخ ديگر كه ما در اينجا به دليل رعايت اختصار از ذكر نام آنها خودداري مي كنيم.

مؤيد اين مطلب سلامي است كه در زيارت ناحيه مقدسه بر وي فرستاده شده است: «السلام عليك يا اول قتيل من نسل خير سليل من سلالة ابراهيم الخليل (ر.ك: بحار، ج 45، ص 65).

[2] كساني كه تصريح دارند بر اينكه نخستين شهيد علي اكبر بوده است اشخاص زير مي باشند: ابن سعد در طبقات (ترجمة الامام (ع) و مقتله - از بخش چاپ نشده كتاب الطبقات الكبير ابن سعد، تحقيق سيد عبدالعزيز طباطبايي، ص 73). ابن فندق در لباب الانساب، ج 1، ص 349، ابن كثير در البدايه و النهايه، ج 8، ص 191، طبري در تاريخ خود، ج 3، ص 330؛ أبوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين، ص 86؛ دينوري در الاخبار الطوال ص 256، ابن أثير در الكامل في التاريخ، ج 3، ص 293؛ ابن جوزي در تذكرة الخواص، ص 229؛ ديار بكري در تاريخ الخميس، ج 2، ص 298، ابن حنبلي در شذرات الذهب، ج 2، ص 61؛ مجدي علوي در المجدي، ص 91، بلاذري در انساب الاشراف، ج 3، ص 406، أندلسي در جمهرة انساب العرب، ص 267؛ فخر رازي در الشجرة المباركه، ص 72؛ فضيل بن زبير كوفي اسدي در تسمية من قتل مع الحسين، ص 150؛ طبراني، در مقتل الحسين، ص 38؛ ابن شهرآشوب در المناقب، ج 4، ص 109 ذهبي در سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 321؛ مسعوي در مروج الذهب، ج 3، ص 61، همچنين ذهبي در تاريخ الاسلام (حوادث سال 61، ص 21)؛ زرندي در نظم درر السمطين، ص 218؛ يافعي در مرآة الزمان، ج 1، ص 131؛ يعقوبي در تاريخش، ج 2، ص 94؛ يماني در النغمة العنبريه، ص 45؛ عقيقي همانند آنچه در الحدائق الورديه، ص 116 آمده است؛ ابونصر در سر السلسلة العلويه، ص 30؛ ابن ادريس در السرائر، ج 1، ص 657؛ شهيد ثاني در الدروس، ج 2، ص 11، دلايل اين امر به شرح ذيل است:

الف - علي بن الحسين كه در كربلا به همراه پدرش كشته شد، به گفته واقدي در سال 33 هجري به دنيا آمد. (ر.ك: عمدة الطالب، ص 192؛ مقتل الحسين (ع)، مقرم، ص 255)، در حالي امام زين العابدين، علي بن الحسين (ع)، در سال 38 هجري ديده به جهان گشود. برخي روايات تصريح دارد به اين كه امام زين العابدين (ع) در دوران خلافت عثمان به دنيا آمد. (ر.ك: السرائر، ج 1، ص 654، مقاتل الطالبيين، ص 86).

ب - مورخان نقل مي كنند كه وقتي يزيد ملعون از امام زين العابدين (ع) پرسيد: نامت چيست؟ فرمود: علي بن الحسين. گفت: مگر خداوند علي بن الحسين را نكشته است؟ فرمود: من برادري بزرگ تر از خود داشتم و شما او را كشتيد (ر.ك: مقاتل الطالبيين، ص 119- 120؛ نسب قريش، ص 58).

بر پژوهشگران آگاه پوشيده نيست كه آن دسته از رواياتي كه مي گويد وي بزرگتر است چندين برابر رواياتي است كه اين مطلب را نمي پذيرند. در حالي كه نسب شناسان كه در اين زمينه استاد هستند قائل به چنين مطلبي مي باشند، معلوم نيست چرا گروهي اصرار دارند كه امام زين العابدين بزرگ تر بوده است.

ابن ادريس مي گويد: نمي دانم كه اگر علي اكبر به شهادت رسيده و علي اصغر [امام سجاد] امام معصوم پس از پدرش بوده باشد. چه كاستي و يا نقص به مذهب ما وارد مي شود. اگر امام زين العابدين در روز طف 23 ساله و فرزندش امام باقر (ع) سه سال و چند ماه داشته است، از مجموع همه ي اينها استفاده مي شود كه زين العابدين كوچك ترين فرزندان پدرش بوده و اين هيچ نقصي براي آن حضرت نيست.

وي همچنين گفته است: سزاوارتر اين است كه به متخصصان اين فن يعني نسب شناسان و صاحبان سيره و خبر مراجعه شود. مانند زبير بن بكار در كتاب انساب القرشيين؛ ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين؛ بلاذري؛ مزني صاحب كتاب أخبار الخلفا، عمري نسبت شناس نيز اين مطلب را در المجدي اثبات كرده و گفته است: برخي افراد ناآگاه چنين پنداشته اند كه علي اصغر در كربلا كشته شد و اين خطا و توهمي بيش نيست. (المجدي، ص 91) صاحب كتاب الزواجر و المواعظ؛ ابن قتيبه در المعارف، ابن جرير طبري كه در اين باره تحقيق كرده و اين ابي ازهر در تاريخش و ابوحنيفه دينوري در اخبار الطوال؛ صاحب كتاب الفاخر يكي از نويسندگان مذهب ما و أبوعلي بن همام در كتاب الانوار في تاريخ أهل البيت و مواليدهم كه يكي از محققان و نويسندگان مذهب ما مي باشد همه بر اين قول متفقند و اينان در اين گونه مسائل آگاه ترند. (ر.ك: السرائر، ج 1، ص 655- 656).

شهيد اول در الدروس گويد: «بنابر قول صحيح تر وي علي اكبر بوده است.»

بيهقي در لب الانساب (ج 1 ص 394) گويد: «نسب شناسان در اينكه آيا آن كسي كه شهيد شد علي اكبر يا علي اصغر بود اختلاف دارند. ولي بيشتر علما نظرشان بر اين است كه كشته شده ي در كربلا علي اصغر بود».

[3] ر.ك: مقتل الحسين (ع) خوارزمي، ج 2، ص 34؛ الارشاد، مفيد، ج 2، ص 106؛ اعلام الوري، طبرسي، ج 1، ص 464؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 310، شرح الاخبار، قاضي نعمان، ج 3، ص 152.

بلي در برخي منابع تاريخي تصريح شده كه ايشان در هنگام كشته شدن 17 سال داشته است (ر.ك: منتخب طريحي، ص 443). ولي او تنها كسي است كه اين مطلب را نقل كرده است.

ابن نما در مثير الاحزان (ص 68) نوشته است: «او در آن هنگام بيش از ده سال داشت» و همان طور كه مي بينيد اين قول نادرست است.

سيد محسن امين عاملي تصريح دارد به اينكه وي در آن روز 19 سال داشته است. (ر.ك: لواعج الاشجان، ص 150).

[4] ر.ك: مقتل الحسين (ع) مقرم، ص 255.

[5] شيخ قمي مي نويسد: «عروة بن مسعود يكي از بزرگان چهارگانه در اسلام و يكي از دو مرد بزرگي است كه در سخن خداي متعال به نقل از كفار آمده است: «و گفتند چرا اين قرآن بر مرد بزرگ يكي از دو شهر نازل نشد؟». او همان كسي است كه قريش او را در روز حديبيه نزد پيامبر فرستادند و او در حالي كه كافر بود با آن حضرت پيمان صلح برقرار كرد. وي در سال نهم هجري پس از بازگشت حضرت مصطفي از طائف اسلام آورد؛ و از پيامبر (ص) اجازه بازگشت نزد خانواده ي خويش را خواست. آنگاه بازگشت و قوم خويش را به اسلام دعوت كرد. به همين دليل هنگامي كه وي مشغول گفتن اذان بود. يك نفر او را هدف تير قرار داد؛ كه بر اثر آن درگذشت. رسول خدا (ص) با شنيدن اين خبر فرمود: مثل عروه مثل صاحب ياسين است كه قومش را دعوت كرد و او را كشتند. همچنين در شرح شمائل المحمديه در شرح اين سخن رسول خدا (ص) كه فرمود: «و عيسي بن مريم را ديدم كه بيش از هر كس به عروة بن مسعود شباهت داشت». نيز اين مطلب آمده است. (نفس المهموم، ص 307).

جزري در أسد الغابه به نقل از ابن عباس گويد: رسول خدا (ص) فرمود: در اسلام چهار تن سرورند: بشر بن هلال عبدي، عدي بن حاتم، سراقة بن مالك مدلجي و عروة بن مسعود ثقفي (أسد الغابة، ج 1، ص 191)، استاد قرشي به نقل از نسب قريش (ص 57) مي نويسد: عمر سعد يكي از يارانش را فرستاد و او خطاب به علي اكبر فرياد زد: تو با اميرالمؤمنين - يعني يزيد - خويشاوندي و ما قصد داريم كه اين خويشاوندي را پاس داريم. اگر بخواهي به تو امان مي دهيم.

علي بن الحسين (ع) او را به ريشخند گرفت و گفت: رعايت خويشاوندي رسول خدا (ص) سزاوارتر است. (ر.ك: حياة الامام الحسين بن علي (ع)، ج 3، ص 244).

بر آگاهان پوشيده نيست كه مقصود از خويشاوندي با يزيد، خويشاوندي از طريق ميمونه دختر ابي سفيان بن حرب است. چرا كه وي مادر ليلي، دختر أبي مرة بن عروة بن مسعود ثقفي است (ر.ك: تسمية من قتل مع الحسين (ع)، ص 150؛ الشجرة المباركه، فخر رازي، ص 73؛ عيون الاخبار، ابن قتيبه، ص 99؛ مقتل الحسين (ع) مقرم، ص 256) در برخي از منابع - به خلاف مشهور - آمده است كه نام مادر علي اكبر (ع) آمنه بود. اين مطلب در طبقات ابن سعد (ترجمة الامام الحسين (ع) و مقتله) از بخش چاپ نشده كتاب الطبقات الكبري، ابن سعد، تحقيق سيد عبدالعزيز طباطبايي، ص 57) آمده است. همچنين اين مطلب به صورت ترديد آميزي در كتاب نسب قريش (ص 57) از عبدالله بن مصعب زبيري نقل شده است.

[6] در كتاب ذوب النظار (ص 119) آمده است: «مختار در پي قاتل علي بن الحسين يعني مرة بن منقذ عبدي كه در آن هنگام پير شده بود فرستاد. خانه اش را كه محاصره كردند سوار بر اسبي زيبا بيرون آمد و عبيدالله بن ناجيه شبامي را با نيزه ضربت زد كه كارگر نيفتاد. ابن كامل به او ضربتي زد كه با دست چپش آن را دفع كرد و شمشير آن را شكافت؛ و اسب خيز برداشت و او موفق به فرار گشت و به مصعب بن زبير پيوست. از آن پس دست وي فلج شد.

[7] الارشاد مفيد (ج 2، ص 106) آمده است: «آنگاه به مردم حمله كرد و اين رجز را مي خواند:

من علي بن حسين بن علي هستم، به خداي كعبه سوگند كه ما به رسول خدا نزديك تريم.

به خدا سوگند كه فرومايه زاده ميان ما حكومت نخواهد كرد. من با شمشير و ضرب دست جواني هاشمي و قرشي شما را مي زنم.

او بارها اين كار را تكرار كرد و كوفيان از قتل او پروا داشتند تا آن كه چشم منقذ بن مره بر وي افتاد و گفت: اگر او بار ديگر از كنار من بگذرد و همان رفتار پيشين را انجام دهد، گناه همه عرب بر گردن من اگر كه پدرش را به عزاي او ننشانم! علي اكبر همانند بار نخست به مردم حمله كرد و مره به او حمله كرد و با ضربت نيزه بر زمينش افكند. پس از آن، جماعت او را در ميان گرفتند و با شمشير پاره پاره اش كردند».

ابن شهرآشوب سروي در المناقب (ج 4، ص 109) گويد: «مرة بن منقذ عبدي با حيله گري نيزه به پشت آن حضرت زد و سپس او را با شمشير زدند! حسين (ع) فرمود: پس از تو خاك بر سر دنيا؛ و او را به سينه چسبانيد و به خيمه آورد. مادرش شهربانو سرآسيمه شد و به او مي نگريست ولي چيزي نمي گفت.»

در نفس المهموم به نقل از روضة الصفا آمده است: «در آن هنگام صداي گريه حسين (ع) بلند شد، در حالي كه تا آن زمان هيچ كس صداي گريه او را نشنيده بود.» در اينجا چند نكته شايان ذكر است:

يكم: حضور مادر علي اكبر در هيچ يك از منابع موثق نشده است.

دوم: اين گفته ابن شهرآشوب كه نام مادر علي اكبر شهربانو بوده است از سخنان شگفتي است كه تنها او ذكر كرده است. بدون شك طبق آنچه در منابع موثق آمده است مادرش ليلي دختر ابي مرة بن عروة بن مسعود ثقفي است. چنان كه پيش از اين نيز گفته شد.

[8] در اللهوف (ص 166) آمده است: راوي گويد: زينب دختر علي بيرون آمد و فرياد برآورد: «اي عزيز دلم اي پسر برادرم، و آنگاه خود را بر او افكند، آنگاه حسين (ع) آمد و او را گرفت و نزد زنان بازگرداند.» نيز ر.ك: الارشاد، ج 2، ص 107؛ تاريخ الطبري، ج 3، ص 331.

[9] مقتل الحسين (ع) خوارزمي، ج 2، ص 34- 36؛ و ر.ك: الارشاد، ج 2، ص 106- 107؛ تاريخ الطبري، ج 3، ص 330- 331 الدر النظيم، ص 555؛ الاخبار الطوال، ص 256؛ تذكرة الخواص ص 230؛ اعلام الوري، ج 2، ص 464، تسلية المجالس، ج 2، ص 310؛ مقاتل الطالبيين، ص 86.

ابوالفرج اصفهاني نقل كرده است كه اشعار زير درباره علي اكبر سروده شده است:

ديدگان تاكنون، در ميان افراد ثروتمند و يا تهيدست، همانند او نديده است،

گوشت خام را مي پزد تا خوردنش براي خورنده دشوار نيايد.

هنگامي كه آتش روشن مي كند، آن را با شرافتي در خور مي افروزد.

تا آن كه آتش را بيوگان بي نوا و يا محله هاي فقير و بي خانواده ببينند.

مقصود من پسر ليلي است كه مشهور و بخشنده است.

مقصودم پسر دختر با شرافت و فضيلت است.

او دنيا را بر دينش برنمي گزيند و حق را به باطل نمي فروشد.

[10] مقتل الحسين (ع)، مقرم ص 260.

[11] نيز ر.ك: اللهوف. ادريس عماد الدين قرشي (متولد 872) گويد: امام حسين (ع) او را گرفت و به سينه چسبانيد و علي در آن حال مي گفت: «پدر جان اينك رسول خدا به من مي فرمايد: در آمدن به سوي ما بشتاب... و همچنان بر سينه آن حضرت بود تا آن كه جان به جان آفرين تسليم كرد. وقتي امام به پيكر بي جان علي نگاه كرد فرمود: پس از تو خاك بر سر دنيا!» (عيون الاخبار و فنون الآثار، ص 108 - دار التراث الفاطمي - بيروت).

[12] ر.ك: تاريخ الطبري، ج 3، ص 330.

[13] ر.ك: كامل الزيارات، ص 253، باب 79، شماره 21.

[14] ر.ك: بحار، ج 45، ص 65- 66.